بسترهای فرهنگی شهر هوشمند
این روزها با پیشرفت فناوری و حضور اینترنت در زندگی جاری انسان معاصر، به گونه ای که از کودک گرفته تا مسن ترها همه حداقل با داشتن یک گوشی هوشمند از دنیای فناوری و تمام مواهب و خطرهای آن بهره مند هستند؛ تعاریفی در زندگی شهری و اجتماعی و دنیای معماری و شهرسازی وارد شده اند که بسیار آنها را می شنویم. اصطلاحاتی همچون «شهر هوشمند»، «خانه هوشمند»، «اینترنت اشیا» و چیزهایی از این قبیل. اما نکته اینجاست که تعریف و آگاهی از این اصطلاحات در میان مردم چقدر دقیق و درست است یا چقدر آگاهی از نوع، نحوه اجرا یا اصلا میزان کاربردی بودن آن داریم. آیا از خودمان پرسیده ایم هدف و مقصود ما از ورود این اصطلاحات به زندگی شهری ، طراحی شهری و معماری فضاهای عمومی و خانه هایمان چیست؟ یا این که آیا حقیقتا بسترهای فرهنگی هم همانند بسترهای فنی که خود بحث مفصلی را می طلبد فراهم شده است؟
قبل از این که به فکر ساخت دنیای هوشمندی باشیم، بیایید فکرکنیم هوشمندی را باید دقیقا از کدام نقطه آغاز کنیم؟ آیا همین که برای معماری خانه هایمان تمام قواعد فنی و مهندسی را بر اساس استانداردها طراحی و اجرا کنیم، رسالت مان را در برابر زندگی انسان امروزی به سر منزل مقصود رسانده ایم؟
من معتقدم ما در استعمال واژه ها هم هوشمندانه عمل نمی کنیم! اگر در نهایت قراراست که خانه یا شهری بسازیم برای آسودگی انسان، به جای استفاده از صفت هوشمند برای آنها باید آن را «انسان محور» بخوانیم! اگر استانداردهای ما، تعاریف ما و در سطح بالاتر دغدغه های ما انسانی نباشد، به جای آن که ما بر فناوری مسلط باشیم، خانه ای خواهیم ساخت که فونداسیون محکمی ندارد! یا حداقل در پیش بینی و محاسبه تحمل بار آن اشتباهی بزرگ مرتکب شده ایم! و چه کسی می داند با یک تکان کوچک در هر موضوعی، چه بر سر آنچه ساخته ایم خواهد آمد؟
شهر انسان محور برپایه نیازهای انسان
من بارها به زبان ها و با مفاهیم مختلف سعی در القای این مفهوم به مخاطبین داشته ام که قبل از هر اقدام فنی و علمی باید به شناخت درست از نیازهای انسان امروزی برسیم. برای داشتن شهری که به اصطلاح هوشمند باشد، ما باید بکوشیم تا انسان هایی هوشمند داشته باشیم.
شهری که قرار است بستر زندگی مدنی و طبیعی انسان باشد، می باست بتواند تمام نیازهای او را از فرهنگی و اجتماعی گرفته تا هنری و بصری و فیزیکی و فناورانه پاسخگو باشد!
انسان هایی با فناوری صد ولی بی هیچ روحی! درست مثل ماهی در آکواریوم، زیباست. جذاب است؛ اما محصول خودخواهی بشر است! کداممان خود را جای آن ماهی گذاشته ایم که هر روز و هر ساعت و هر دقیقه بارها طول کوتاه آکواریوم را طی می کند و به جای زندگی در طبیعت و استفاده از تمام زیبایی هایی که حق اوست، یک زندگی تکراری دارد، تا بازیگر نمایشی باشد که انسان تکنولوژیک بر سرش آورده است؟
خانه ها و شهرهایی که حاصل تک بعدی اندیشیدن معماران و شهرسازان ما بوده و هست و اگر جلوی آن را نگیریم، متاسفانه خواهد بود. چرخه ای معیوب که فقط به فکر تولید امکانات زندگی انسان است بی آن که به روح اون بیندیشد. حاصل چنین تفکری، انسانی است که مخاطب این شهرهای کارخانه ای باشد. انسانی که یک اپراتور است. دیگر مفاهیمی مانند هنر و خلاقیت، که می تواند دنیای زیبا خلق کند، قابل پرداخت نیستند و آنچه پدید می آید، سال ها بعد، روح و روان انسان را به بازی خواهد گرفت.
من به دنبال هوشمندی توام!
اگر زندگی مان، زندگی کودکان مان و نسل های بعدی مان برایمان اهمیت دارد، اگر به دنبال شکوفایی خلاقیت هستیم، اگر جامعه ای پویا و شهری آرام می خواهیم باید از این نگاه تک بعدی فناوری محور دست بکشیم. باید باور کنیم که این «ما» هستیم که مهم هستیم. ما هستیم که تصمیم گیرنده ایم و ما تولیدکننده استانداردهای صحیح هستیم. من از «تو» می خواهم یک هوشمند واقعی باشی! فناوری شاید به تو کمک کند تا زندگی برایت آسان تر شود، اما برای ساختن یک خانه خوب، یک دنیای خوب یا یک آرمانشهر، این اشیا و امکان اینترنت شان نیست که کمک کننده ست، این تویی که اثرگذار هستی…
مریم اسدپوررحیم آبادی
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.